خودفراموشى عامل سقوط انسان - بخش نخست

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

نشریهروزنامه ایران

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 710 بازدید
خودفراموشى عامل سقوط انسان

محمدتقى مصباح يزدى

غفلت به عنوان منشأ سقوط انسان مطرح است و بر حسب آنچه از آيات شريفه قرآن استفاده مى شود و اعتبارات عقلى هم آن را تأييد مى كند، منشأ سقوط انسان و مانع ترقّى او «غفلت» است. محور غفلت هم خود انسان است.

توجه به خود؛ موجب تكامل

وقتى غفلت از خود و مقوّمات وجودى خود منشأ غفلت از خدا و مانع تكامل انسان باشد، علاجش هم توجه است. قرآن كريم مى فرمايد: «يَا ايُّها الّذينَ آمنوا عَليكم انفسَكم لايَضُرُّكم مَن ضَلَّ اذا اهتديتم » (مائده: 105) خطاب به مؤمنين مى فرمايد: بر شما باد به خودتان! اگر ديگران گمراه شدند، ولى شما هدايت شديد، گمراهى آنها به هدايت شما ضررى نمى زند. در ذيل اين آيه شريفه، علاّمه طباطبايى بحث مفصّل و ذى قيمتى را در جلد ششم تفسير الميزان درباره معرفت نفس و مراتبى كه دارد مطرح نموده اند و اين كه معرفت نفس به معرفت حقيقى الهى مى انجامد.
صرف نظر از بحث هاى دقيقى كه ايشان در آنجا مطرح كرده اند، اين جمله اى كه مى فرمايد: «بر خودتان باد به وجود خودتان!» (توجه به ذات خودتان داشته باشيد) مى تواند متضمّن چند مرتبه از توجه باشد كه مى توان بعضى از اين ها را ظاهر آيه و بعضى را بطونش تلقّى كرد. از اين كه مى فرمايد: اگر شما هدايت شديد گمراهى ديگران به شما ضرر نمى زند اين معنا به ذهن متبادر مى شود كه وقتى انسان در شرايط خاصى، توجهش معطوف به جامعه، به ديگران و به محيط شود، از خودش غافل مى شود. نمونه ساده اش اين است كه براى همه ما كما بيش اتفاق مى افتد كه با يك كسى كه معاشرت داريم، چه در داخل خانواده و چه در محيط كار و مدرسه، گاهى توجه ما به عيوب طرف مقابلمان جلب مى شود و با انگيزه هاى نفسانى همراه با وسوسه هاى شيطانى سعى مى كنيم عيب هاى او را جست وجو كنيم و از حسن هايش غافل مى شويم.
اگر درباره او از ما سؤال كنند، اول چيزى كه به ذهنمان مى رسد عيب هاى اوست. اين حالت اگر ادامه پيدا كند، ملكه عيب جويى در انسان پيدا مى شود و غالباً اين ملكه با نوعى از خود راضى بودن و خودپسندى همراه است. وقتى انسان دائم متوجه عيوب ديگران باشد، ديگر عيب خودش را نمى بيند؛ گويى اصلاً خودش عيبى ندارد.
اين يكى از مواردى است كه سفارش مى شود به جاى اين كه به ديگران بپردازيد، به خودتان بپردازيد. كسى كه متوجه عيوب خودش باشد و از خودش انتقاد كند، اين توجه به خود، او را از عيب جويى ديگران باز مى دارد. اين مرحله اى از توجه به نفس در مقام يافتن عيوب است كه عيب خود را پيدا كنيم، نه عيب ديگران را. اگر دنبال اين باشيم كه عيب هاى خودمان را پيدا كنيم و آنها را اصلاح نماييم، ديگر فرصت اين را پيدا نمى كنيم كه به عيب جويى ديگران بپردازيم. ولى توجه به نفس در پرداختن به خود، تنها اين نيست؛ شايد بتوان گفت: اين معناى ظاهرى آيه است، اما اگر دقت شود مطالب عميق ترى از آن استفاده مى شود كه - همان گونه كه عرض كردم - در تفسيرالميزان به بعضى از آنها توجه شده است. وقتى مى فرمايد: «لايَضُّركم مَن ضَلَّ اِذا اهتدَيتم»، معلوم مى شود كه پاى هدايت و ضلالت در پيش است.
مى فرمايد: وقتى شما هدايت شويد، گمراهى ديگران به شما ضررى نمى زند؛ به خودتان بپردازيد. معلوم مى شود اين پرداختن به خود راهى است براى هدايت شدن. از همين جا، ايشان اين مطلب را استفاده مى كند كه معرفت نفس طريق معرفة الله است، و توجه به خود راهى است براى توجه به خدا و بحث هاى ذى قيمتى را آنجا مطرح مى كند.
يكى از نكته هايى كه در همين جا مى توان به آن توجه كرد و آن را يكى از مراتب معانى اين آيه شمرد، اين موضوع است كه تجربه كرده ايم در زندگى مان گاهى حالتى پيش مى آيد مستغرق در محيط خود و حوادث بيرونى مى شويم و دنبال لذت هايى مى گرديم كه از بيرون عايد مى شوند و اصلاً يادمان مى رود كه خودمان كه هستيم و كجا هستيم و دنبال چه مى گرديم. گويا خودمان را بكلى فراموش كرده ايم، بخصوص بعضى حالاتى كه به نام «لهو» ناميده مى شود و سرگرمى هاى تند. در آن حالت، انسان اصلاً يادش مى رود كه خودش هست. از اين گونه حالات (لهو) در شرع مذمّت شده و بعضى مراتبش تحريم شده است. اين حالت خودفراموشى از خود بيگانگى به وجود مى آورد.
علامتش هم اين است كه از اين كه آدم ياد خودش باشد، ناراحت است. تنها كه مى شود - مثلاً - فرصتى پيدا مى كند تا مقدارى به خودش توجه كند كه من چه هستم، كه هستم چه كار بايد بكنم كجا بايد بروم اين تازه اول وحشت و نگرانى است. گويا از خودش وحشت دارد. با اين كه براى انسان، خودش از همه چيز عزيزتر است (الله الله فى اَعزِّ الانفسِ عليكم)۱ ولى گاهى طورى مى شود كه انسان از خودش بدش مى آيد، از خودش وحشت دارد. چنين حالتى وقتى براى آدميزاد پيدا مى شود كه به پرداختن به بيرون از خود عادت كرده باشد و اين زمينه بسيارى از رذايل و سقوط را در مسير انسانيت پيش مى آورد. انسان موجودى است آگاه و اين آگاهى عين علم و عين ذات اوست؛ يعنى همان ذات انسانى اش، همان روح انسانى اش اگر اين حالت را از دست بدهد، به تدريج، از انسانيت خارج مى شود و دچار نوعى از خود بيگانگى مى گردد.
البته غربى ها مبحث «از خود بيگانگى» را به صورت هاى گوناگونى مطرح كرده اند، ولى در اسلام و در معارف اسلامى و اهل بيت عليهم السلام به صورت بسيار عميق ترى مطرح شده است. اگر اين توجه به خود به صورت صحيحى انجام بگيرد و تقويت شود، به آنجا مى انجامد كه انسان اين حقيقت را مى يابد كه «مَن عَرفَ نَفسه فقَد عرَف ربَّه. »۲ ما اين را به صورت يك مطلب تعبّدى مى پذيريم؛ چون در روايات زيادى هم از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و هم از اميرالمؤمنين على عليه السلام نقل شده است و توجيهاتى هم براى آن مطلب ذكر مى كنيم كه اگر كسى معرفت حقيقى به روح خودش پيدا كند - كه نفس ما همان روح ماست و بدن به منزله لباسى است براى انسان - و حقيقت نفسش را مشاهده كند، خواهد ديد كه «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرفَ ربَّه»، نه اين كه هركس خود را بشناسد راهى براى معرفت خدا يافته است؛ كسى كه خود را شناخت حقيقتاً خدا را شناخت. اين دو تا معرفت توأمان هستند. اين هم يك معناى بسيار دقيقى است كه در آيه مزبور وجود دارد و معانى ديگرى هم مى توان براى آن در نظر گرفت كه ما در مقام تفسير آن نيستيم. فقط به مناسبت اين كه ريشه سقوطهاى انسان لغزش هاى او و غفلت است، عرض مى كنم كه محور اين غفلت خود انسان است؛ غفلت از حقيقت انسانيت، از هويّت انسانى خود. اين منشأ همه مفاسد مى شود. وقتى انسان به هويّت انسانى خودش توجه كند، ارتباط وجودى خود را با كسى كه هر لحظه به او هستى مى بخشد مى شناسد، بعد مى بيند و مى يابد، درك مى كند كه نمى تواند وجود او منفك و مستقل و منعزل از اراده الهى باشد. اين ها چيزهايى است كه ما شنيده ايم و خوانده ايم يا ديگران گفته اند؛ به هر حال، مفاهيمى هستند كه از سطح درك ما بالاترند. ولى براى اين كه انسان بكلى غفلت از خود پيدا نكند و مستغرق در بيگانگان نشود و به يك معنا «از خود بيگانه» نشود، لازم است دقايقى را در شبانه روز اختصاص دهد به اين كه قدرى به خودش توجه كند؛ من چى هستم كه هستم كجا هستم دنبال چه مى گردم و چون توجه به خود مستلزم توجه به كسى است كه وجود را به او افاضه مى كند، لازمه اش توجه به خداست.

ياد خدا؛ مانع غفلت انسان

همه ما مى دانيم يكى از مطالبى كه در قرآن كريم و در روايات و سيره ائمّه اطهارعليهم السلام زياد مورد عنايت بوده، «ياد خدا» است. ولى براى خيلى ها اين سؤال مطرح مى شود: صرف اين كه انسان ياد خدا باشد، اين چه نقشى مى تواند در تكامل انسان در رسيدن به سعادت انسان ايفا كند اين سؤال كمابيش براى همه پيش مى آيد. اين قدر سفارش مى كنند كه به ياد خدا باشيد، به ياد خدا بودن چه كارى براى ما صورت مى دهد معمولاً در پاسخ اين سؤال، گفته مى شود: وقتى انسان به ياد خدا هست، گناه نمى كند، بيشتر به وظايفش توجه مى كند. البته همين طور هم هست. يكى از عواملى كه مانع گناه انسان مى شود اين است كه توجه كند به اين كه - به فرمايش امام راحل قدس سره - در محضر خداست. وقتى توجه كند كه خدا حاضر است و او را مى بيند، اين توجه و اين ياد خدا مانع مى شود از اين كه گناه كند؛ موجب مى شود كه در مقام انجام وظايف و تكاليفش برآيد.
اين فايده اى كه بر ياد خدا مترتب مى شود، مثل فايده اى است كه از جويدن غذا بر تقويت فك مترتب مى شود؛ وقتى آدم غذا مى خورد، غذا را مى جود، فكش هم حركت مى كند. اين ورزشى است براى فك. ماهيچه هاى فك تقويت مى شوند. اما آيا آدم غذا مى خورد تا فكش تقويت شود نه، بلكه اين از فوايد غذا خوردن است. وقتى ما اصل فايده چيزى را درست نشناسيم، بايد با همين چيز ها ما را تشويق كنند كه كارى را انجام دهيم. حقيقت مسئله خيلى بالاتر از اين هاست. فايده ياد خدا خيلى بيش از اين است كه مانع گناه شود. البته براى مثل بنده اى كه مبتلا به گناه باشم و حريف نفس و شيطان نمى شوم، يكى از بهترين راه ها همين است كه تمرين كنم و توجه داشته باشم كه خدا حاضر و ناظر است، ولى فايده اش تنها همين نيست، فوايد بسيار بالاترى دارد.
اگر در يك جمله بگوييم: انسان براى تكامل آفريده شده و تكامل او در ارتباط با خداست و راه ارتباط خدا دل است، آن وقت مى فهميم كه ياد خدا عامل اصلى ترقى و تكامل انسان است. اصلاً با همين ياد، روح انسان تكامل پيدا مى كند. ما چون بيش ترين بها را به اعمال و رفتار ظاهرى مى دهيم، بزرگ ترين عوامل سقوطمان را هم كارهاى بد مى دانيم. اما توجه نداريم كه پشت اين كارهاى بد، نيت هاى بد قرار دارند و پشت همه نيت هاى بد، غفلت از خداست. آنچه موجب سقوط است، همان غفلت است و آنچه موجب تكامل است، همان ياد و توجه به خداست. با همين ياد است كه روح رشد مى كند.
به هر حال، اين يك مطلبى است كه باور كردنش هم قدرى مشكل است. ان شاء الله خدا توفيق دهد كه ما بعضى از اين مراحل را كه در آيات و روايات به آنها اشاره شده عمل كنيم. اگر آدم مزه اش را بچشد، بهتر مى تواند باور كند.
گفتيم كه توجه به خود، توجه به مقوّم وجود خود و كسى است كه اين وجود را دائم افاضه مى كند. ولى وجود ما - به عنوان يك تشبيه ناقص - يك پرتو نورى است كه با چراغ ارتباط دارد. اگر چراغش را بى نهايت بزرگ و شديدالنور فرض كنيد، آن نور «اللّهُ نورُ السمواتِ و الارضِ» (نور: 35) نور بى نهايتى كه همه چيز پرتوى از شعاع اوست، او خود الله است؛ نور السموات والارض، به شرط آن كه بتوانيم دست كم تصور مبهمى داشته باشيم از نورى كه بى نهايت است. هر موجودى و بخصوص در اين مقام، بيشتر آن كسانى كه وجودشان عين روحشان است و روحشان هم عين ارتباطشان با خداست (و نَفختُ فيهِ مِن روحى ‎/ حجر: 29) حقيقت شان همان روح آن هاست؛ همان پرتوى كه از خورشيد وجود الهى ساطع شده. اگر خورشيد يك لحظه نباشد، ديگر نورى نخواهد بود، و اگر ارتباط اين پرتو با مبدأ فيّاضش قطع شود، ديگر چيزى برايش نمى ماند. پس ياد خود، مستلزم ياد خداست. اگر ما بخواهيم از غفلت هايى كه منشأ سقوط مى شوند نجات پيدا كنيم و به عاملى كه در مقابل، موجب تكامل است برسيم، بايد ياد خدا را در وجودمان تقويت كنيم.

پى نوشت ها

۱- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ،۷۷ ص ۴۳۳ ‎/ نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، ج ،۹ ص ۲۰۹
۲- محمدباقر مجلسى، پيشين، ج ،۲ ص ۳۲

مقالات مشابه

معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم

نام نشریهمجله کوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

خودفراموشي، عامل سقوط

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

سيماى غافلان در قرآن

نام نشریهمركز فرهنگ و معارف قرآن

نام نویسندهمحمد آصف عطایی